داستان دنیا دو روزه
پشت چراغ قرمز میخ شدیم و شمارش معکوس شروع شد چشمامو رو هم گذاشتم ، چند ضربه خورد به شیشه میدونستم کیه گفتم نمیخوام ضربه ها ریتم گرفت ... یب ن ث ق بردث ق می سی ص ثکن ب س ینم ت س د
با عصبانیت شیشه رو پایین کشیدم و گفتم ، نمیخوام یه دسته گل سرخ پرت کرد تو صورتم عصبانیتم کمی فروکش کرد صدا زدم کجا میری ، بیا ، بیا پولشو بگیر در حالیکه می رفت و حتی صورتشو ندیدم دستشو تکون داد و گفت مجانی یه
غصه نخور ... دنیا دو روزه ...
/minasebt.blogfa.com
+ نوشته شده در ساعت توسط ایمان زاهد
|
×××اگر دانش در سياره ثريا هم باشد، مردانی از پارس به آن دست خواهند یافت×××